ღღღ با من از عشق بگو ... نغمه هایش را زمزمه کنღღღ
من در اوج ویرانی یک دل ،
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر ،
نمی دانم چرا...
شاید به رسم عادت پروانگی مان ، باز ...
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ ارزو هایت دعا کردم ...
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است میـــروم شاید فراموشــت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم با رفتن من شاد باش از عذاب دیــــــدنم آزاد بــاش گر جه تو تنهاتر از من میروی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را حاصل برخورد های سرد را
" سلام " اول هر گفت و گوست ، اما ان گفت و گو انقدر پایدار نبود که بعد از گفته های او من بگویم: " سلام " " سلام " اول هر گفت و گوست ، اما ان گفت و گو انقدر تلخ بود که دیگر از سلام کردن بی زارم . اما باز میگویم: " سلام "
دل اتم آنقدر پر بود که با شکافتنش دنیایی لرزید دل منم پر بود... اما وقتی شکست سکوتی کرد که به دنیایی می ارزید... -------------------------------------------------------------------------------------------- اگه کسی خوبی هات رو فراموش کرد... تو خوب بودن رو فراموش نکن.
باید فرامــوشــــــت کنم چندی ست تمرین میکنم من می توانــم می شود آرام تلــــــقیـــن می کنم کم کم ز یادم مـــی روی این روزگار و رسم اوست این جمله را با تلخی اش صد بار تضمـــین می کنم
من قایق اواره ی دریای تو هستم ... خوب است بدانی که دلم عاشق دریاست ، من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم ... افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست...
قاصدک شعر مرا از بر کن... به روی ان گوشه ی باغ ، سمت ان نرگس مست ، و بخوان در گوشش... و بگو باور کن، "یک نفر یاد تورا لحظه ای از یاد نخواهد برد"
یک شب مجنون نمازش را شکست ... بیوضو در کوچه ی لیلا نشست ، عشق ان شب مست مستش کرده بود ... گفت: یا رب ... از چه خارم کرده ای ؟... بر سلیب عشق دارم کرده ای ؟ ... خسته ام زین عشق دل خونم نکن ... من که مجنونم تو مجنونم نکن... مرد این بازیچه دیگر نیستم .... این تو و لیلا ی تو من نیستم ، گفت : ای دیوانه ... لیلایت منم ... در رگت پنهان و پیدایت منم ... سال ها با جور لیلا ساختی ، من کنارت بودم نشناختی ؟؟؟
یادته یه روزی بهم گفتی:هر وقت خواستی گریه کنی برو زیرِ بارون که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه و بهت بخنده گفتم: اگه بارون نیومد چی؟؟؟ گفتی: اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره گفتم: یه خواهش دارم؛ وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار گفتی: باشه… حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی!!!
منبع: وب عشق یعنی انتظار / www.eshghentezar.com
|
About
امید وارم از بودن در این وب لذت ببرید ... دلم میخواد تونسته باشیم اونطور که باید مطالب جالب و غمگین گذاشته باشیم . من و رویا دلمون میخواد با استفاده از این وب معنی واقعی عشقو هممون بفهمیم ... از همتون متشکرم : هستی Archivesتير 1390خرداد 1390 Authorsمائدهرویا Links
love_affair
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی |